آمپول زدن من

 رفته بودم آمــپول بزنم ، یه دخـــدره اومد آمپولمو بزنه
معلوم بود تازه کـاره!
همینجوری کـِ سُرنگو گرفته بود،
لـرزون لـــرزون اومد سمتم وگفت:
“بسم الله الرحـــمن الرحیم”
از ترس گفـــتم:
“اشـــهدان لااله الاالله”
اِنقدخندید کـِ نتونست آمپـــول بزنه ...
خدارُوشکر یکـــی دگِـ اومد زد !! !! !!
:))))))))

تعداد صفحات : 8
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد